loading...
1 قدم | هر جا که هستید یک قدم به جلو بیاید ...
حامد بصیرت پور بازدید : 32 1391/12/07 نظرات (3)

تنها بازمانده يك كشتی شكسته توسط جريان آب به يك جزيره دورافتاده برده
شد، با  بيقراری به درگاه خداوند دعا می‌كرد تا او را نجات بخشد، ساعتها
به اقيانوس چشم می‌دوخت، تا شايد نشانی از كمك بيابد اما هيچ چيز به چشم
نمی‌آمد.


دست آخر نااميد شد و تصميم گرفت كه كلبه ای كوچك خارج از كلك بسازد تا از
خود و  وسايل اندكش را بهتر محافظت نمايد،
روزی پس از آنكه از جستجوی غذا بازگشت،  خانه كوچكش را در آتش يافت، دود
به آسمان رفته بود،اندوهگين فرياد زد: «خدايا چگونه توانستی با من چنين
كنی؟»
صبح روز بعد او با صدای يك كشتی كه به جزيره نزديك می‌شد از خواب برخاست،
آن می‌آمد تا او را نجات دهد.
مرد از نجات دهندگانش پرسيد: «چطور متوجه شديد كه من اينجا هستم؟»
آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، ديديم!

..............

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 59
  • کل نظرات : 62
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 25
  • آی پی امروز : 10
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 33
  • باردید دیروز : 12
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 89
  • بازدید ماه : 220
  • بازدید سال : 344
  • بازدید کلی : 14,634